هرروزصبح وضومى گرفتیم،ولى به میدان مین هاكه مى رسیدیم،تیمم مى كردیم
تبلیغات
به این سایت رأی بدهید
منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 392
بازدید دیروز : 335
بازدید هفته : 839
بازدید ماه : 1563
بازدید کل : 71577
تعداد مطالب : 265
تعداد نظرات : 32
تعداد آنلاین : 1

آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 265
:: کل نظرات : 32

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 26

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 392
:: باردید دیروز : 335
:: بازدید هفته : 839
:: بازدید ماه : 1563
:: بازدید سال : 21761
:: بازدید کلی : 71577
نویسنده : mohammad
دو شنبه 5 اسفند 1392

تخریبچى اگر قرار باشد در میدان مین بترسد، اصلا بدرد تخریب نمى خورد. گاهى مى شد به مین التماسمى كردیم كه بزند. نه اینكه بخواهیم خودمان را بكُشیم، بلكه هر لحظه منتظر یك اشاره خدایى بودیم تا ما هم برویم.

 

یكى از روزهاى سال 72 بود كه در منطقه عملیاتى والفجر مقدماتى كار مى كردیم. همان مقتل معروف. همه منطقه هم رملى بود و پیدا كردن مین مشكل. كل منطقه هم میدان مین بود. شهدایى هم كه آنجا افتاده بودند، یا روى مین رفته و یا زیر دوشكاى دشمن افتاده بودند. مین هاى آنجا هم اكثراً ضد نفرات بود. مین والمرى، گوشتكوبى و گاهى ضد خودرو هم بود.

 

یك مین ضد خودرو را دیدم كه در آوردم و پس از خنثى كردن در كنارى گذاشتم. بر حسب قائده خاص، باید سه مین والمرى هم در اطرافش باشد. دو تاى آن را در آوردم ولى سومى را پیدا نكردم. دستهایم را تا ساعد كرده بودم توى ماسه ها و بدون اینكه چیزى را ببینم، آن زیرها را مى گشتم بلكه مین سوم را پیدا كنم.

 

در حال گشتن بودم كه حمید اشرفى آمد جلو و گفت: «مین سوم را باید من پیدا كنم». با تعجب گفتم: «آقا جان، اگه این مین پیدا نشد، زیاد مهم نیست ولى اگه بزند دو نفریمان ناكار مى شویم. حالا یا توى دست تو بزنه یا توى دست من، جفتمون رو داغان مى كنه. پس برو كنار بذار یك نفرى كار كنم!».

 

ول كن نبود. با خنده گفت: «نخیر! اگه قرار بزنه، چرا تنها برى. خب دوتایى باهم مى رویم. چه عیبى داره؟».

 

گفتم: «آقا جان، شرعاً اشكال داره. برو اون طرف و اینجا نمان». او هم نشست دستهایش را تا ساعد كرد زیر رمل ها. در حالى كه آن زیرها را مى دید، با خودش مى گفت:

 

- جون مادرت بزن! تورو به حضرت عباس بزن، بزن دیگه لامصب...

 

كار، كار خطرناكى بود ولى همین حبّ شهادت و عاشق بودن كار را راحت مى كرد; نه اینكه اشعار باشد، هر لحظه منتظر بودیم و التماس مى كردیم كه بزند. درست مثل زمان جنگ. وقتى مى دیدیم دوستانمان شهید مى شوند و مین راحت زیر پایشان مى زند، بر ایمان حسادت مى آورد و اُفت داشت.

 

بعضى عادات بود كه از زمان جنگ به ارث برده بودیم. مثلا هر روز صبح براى شروع كار حتماً باید وضو مى گرفتیم، ولى به میدان مین ها كه مى رسیدیم، آنجا تیمم مى كردیم و با صلوات وارد مى شدیم. تیمم، هم براى تجدد وضو بود و هم براى ابهت و عظمت كار در میدان مین. با تیمم وارد میدان شدن برایمان قوت قلب بود.

 

در همین حین گشتن، دستم خورد به چیزى كه حدس زدم مین باشد. گفتم: «حمید والمرى اینجاست برو عقب». دور و بر مین را خالى كردم و آن را آوردم بیرون. اطرافش را بدجورى خاك گرفته بود. چون زیر خاك مانده و آب به خورد زمین رفته بود، پوسیده و حساس شده بود. وقتى كه مین را در آوردم، حمید وحشت كرد. تا قیافه اش را دید گفت: «این لامصب این جورى حساس بود و ما مشت مشت پنجه مى زدیم زیر خاك و دنبالش مى گشتیم؟» مین را با رعایت ادب و احترام و به قول به ها بزرگوارانه، برداشتم و در كمال احتیاط بردم زیر یك درختچه گذاشتم تا كسى به آن نخورد، چون واقعاً فوق العاده حساس شده بود.




:: موضوعات مرتبط: خاطرات تفحص , ,
:: بازدید از این مطلب : 979
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
دیگر شهدا تشنه نیستند.فدای لب تشنه ات پسر فاطمه(س).
روی عقیق نوشته بود:« به یاد شهدای گمنام»
شهدایی که در فاضلاب انداخته شده بودند
شهدایی که با شکنجه، زنده به گور شدند
هفت شهیدی که با قیچی‌های بزرگ فولادی از وسط جدا شده بودند
دیگر دنبال آب نبودیم . « شهید ابوالفضل ابوالفضلی»
ژنرال بعثی گفت: همراه این شهید پارچه قرمزرنگی بود
عکسی خندان از امام خمینی(ره) تو جیب شهید گمنام...
دیدیم روی پیشانی یک شهیدروئیده اند
راهی بازار شد.مثل دیوانه ها شده بود.عکس را به صاحبان مغازه ها نشان میداد
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
نظر سنجی

نظر شما در مورد وبلاگ چیست؟

پیوندهای روزانه
تبادل لینک هوشمند


  خندهتبادل لینک هوشمند خنده
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دفاع مقدس و آدرس defaemoghadas3.tk لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.